آخرین تنها

رو سنگ قبرم بنویس تنهاترین تنها منم

گریه کن

گریه کن تو میتونی پیش اون نمی مونی

اون دیگه رفته بسته

تمومش کن

گریه کن ته خطه عشق تو دیگه رفته

تو دلت یکی دیگه نشسته

تمومش کن

چشم به راه نشین اینجا میمونی میگی تنهام


گریه نکن  دیگه اون نمیاد خونه

دست بکش دیگه از اون طفلکی دل داغون

اون دیگه خوشه فک نکن حالت میدونه


تنها میمونی آخه اینو میدونی مثل اون پیدا نمیشه

اشکات میریزه آخه اون واست عزیزه توی قلبت همیشه

یادش میوفتی دلت آتیش میگیره میگی کاش برگرده پیشم

راهی نداری تو باید طاقت بیاری آخه میدونی نمیشه

 

گریه کن تو میتونی پیش اون نمی مونی

اون دیگه رفته بسته

تمومش کن

گریه کن ته خطه عشق تو دیگه رفته

تو دلت یکی دیگه نشسته

تمومش کن

پیچک

+ نوشته شده در پنج شنبه 18 فروردين 1390برچسب:,ساعت 9:2 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |

تنهایی

شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه‌ي گل‌هاي نيلوفر صدا كردم

تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ‌ آرزوهايت دعا كردم
 
پس از يك جستجوي نقره‌اي
 
در كوچه‌هاي آبي احساس
 
تو را از بين گل‌هايي كه در تنهايي‌ام روييد با حسرت جدا كردم
 
و تو در پاسخ آبي‌ترين موج تمناي دلم گفتي
 
دلم حيران و سرگردان چشماني‌ست رويايي
 
و من تنها براي ديدن زيبايي آن چشم
 
تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم
 
همين بود آخرين حرفت
 
و من بعد از عبور تلخ و غمگينت
 
حريم چشم‌هايم را به روي اشكي از جنس غروب
 
ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم
 
نمي‌دانم چرا رفتي؟
 
نمي‌دانم چرا، شايد خطا كردم
 
و تو بي‌آنكه فكر غربت چشمان من باشي
 
نمي‌دانم كجا، تاكي، براي چه
 
ولي رفتي و بعد از رفتنت
 
باران چه معصومانه مي‌تابيد
 
و بعد از رفتنت يك قلب دريايي ترك برداشت
 
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمي خاكستري گم شد
 
و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره
 
با مهرباني دانه برمي‌داشت
 
تمام بال‌هايش غرق در اندوه غربت شد
 
و بعد از رفتن توآسمان چشم‌هايم خيس باران بود
 
و بعد از رفتنت انگار كسي حس كرد من بي‌تو
 
تمام هستي‌ام از دست خواهد رفت
 
كسي حس كرد من بي‌تو
 
هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
 
و بعد از رفتنت دريا چه بغضي كرد!
 
كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد
 
هنوز آشفته‌‌ي چشمان زيباي توام
 
برگرد!
 
ببين كه سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
 
و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد
 
كسي از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت
 
تو هم در پاسخ اين بي‌وفايي‌ها بگو
 
در راه عشق و انتخاب آن خطا كردم
 
و من در حالتي ما بين اشك و حسرت و ترديد
 
ميان انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است
 
و من در اوج پاييزي‌ترين ويراني يك دل
 
ميان غصه‌اي از جنس بغض كوچك يك ابر
 
نمي‌دانم چرا؟ شايد به رسم و عادت پروانگي‌مان باز
 
براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم


پیچک

+ نوشته شده در پنج شنبه 18 فروردين 1390برچسب:,ساعت 3:58 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |

شعر خودم

سلام به همه

مرسی که میاین و سر میزنین به منه...واقعا این روزا خجالتم میدین از اینکه میاین

یه چند بیتی سروده بودم امروز خواستم اونو بزارم براتون

ایشالا که خوشتون بیاد

اشک چشمام گرفته میخواد امشب نخوابم

مثل بارونا نم نم میخواد امشب ببارم

امشب دلم میخواد برم زیر بارون بشینم

بغض دلم رو بشکنم اشک چشام نبینم

بارون میباره میخوام بارون آغوش بگیرم

اما اونم دلگیره میخواد  که از پیشش برم

چیکار کردم آخه خدا همه میگن باید برم؟

تو روزگار بی کسی اینطوری آروم بگیرم!

پیچک

+ نوشته شده در پنج شنبه 18 فروردين 1390برچسب:,ساعت 12:28 قبل از ظهر توسط آخرین تنها |

خاتون عشق

اشك چشمام ميباره سينه دلتنگي داره دوري از خاتون عشق درد سنگيني داره
رفت و اما چي بگم دنيا خاكستري شد دلشكسته در قنج مرغكي بستري شد


حالا اي هم سفرا او كجا و من كجا غم دنيا مال من خوشي هاش مال شما
من با اين حسرت و آه من با اين آوار بلا اشك دنيا مال من خنده هاش مال شما



اون كه با خوب و بدم منو دوست داشت ديگه رفت تا جدا بودم از اون چشم به درهآش ديگه رفت
آخه اي سنگ صبور باز تحمل چه جوري با قد خم شده ام تاب مشكل چه جوري



حالا اي هم سفرا او كجا و من كجا غم دنيا مال من خوشي هاش مال شما
من با اين حسرت و آه من با اين آوار بلا اشك دنيا مال من خنده هاش مال شما

آخه اي خاتون عشق بد تو با كي بگم باسه خوبي باسه بد گوش به حرف كي بدم

تو بگو تو بگو باز تحمل چه جوري با قد خم شده ام تاب مشكل چه جوري

ديگه اي سنگ صبور باسه من اشكي نريز آخه اون خاتون عشق بر نمي گرده عزيز
حالا اي سنگ صبور باسه من اشكي نريز آخه اون خاتون عشق بر نمي گرده عزيز

منو بغض بي كسي مونده در غربت شب رفته تا عمق عذاب خسته و پا تشنه لب

روي زخم سينه ام آخه اي خاتون عشق

تو بيا به خواب من نقش چشماتو بكش


تو بيا به خواب من نقش چشماتو بكش


 

پیچک

+ نوشته شده در چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:,ساعت 8:9 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |

من میخوام

 

من می خوام از دست عشق سر به بیابون بزارم


من دیگه تحمله نگاه سنگین ندارم


من می خوام تو باشی و من تنها از تو شعر بگم


همه ی غزل هامو با طعم عشق بهت بدم


من می خوام چشمه ی عشق رو زندگیم جاری باشه


من می خوام ساده باشی دروغ تو حرفات نباشه


من می خوام اگه بشه تو رو واسه خودم نخوام


تو رو من هدیه بدم به اشکای نیمه شبام

پیچک

+ نوشته شده در دو شنبه 15 فروردين 1390برچسب:,ساعت 8:6 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |

جلسه امتحان عشق

پیچک

+ نوشته شده در یک شنبه 14 فروردين 1390برچسب:,ساعت 7:53 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |

طلب بخشش

تار غم هایم را با اشک هایی از جنس عشق

به تابوت کهنه ی آرزوهایم آویخته ام...

                                           

  تا در شب میهمانی این همه دلتنگی

 از تک تک این هم دردهایم طلب بخشش کنم...

 طلب بخشش از برای عمری...

  طلب بخشش از برای عمری که پا به پای من...

   تا دم مرگ...

   تا دم مرگ...

چشم انتظار کسی ماندند

کسی که هیچگاه حتی برای

خداحافظی هم بر نگشت...

برنگشت هیچگاه...

برنگشت...

                       

 

پیچک

+ نوشته شده در یک شنبه 14 فروردين 1390برچسب:,ساعت 7:36 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |

من و تو

حیف روزایی که بی تو به سر شد
حیف شبهایی که بی من سحر شد


تو بی من تنها من از تو تنها تر
حیف این عمری که تنها تلف شد


من سردم تو سردی دل نیمه جونه
میسوزه میسازه دربو داغونه


میلرزه حتی با چیک چیک اشکام
مثه گنجشکی که زیر بارونه


لبهامون لبخند عشقو کم داره
دلگیرن روزامون لحظه غم باره


دستاتو نظرم کن خیلی محتاجم
پاییزم میریزم رو به تاراجم


من ابرم تو بارون این قصه خیسه
خورشیدو بر گردون اینجا قدیسه


اعجازو بارونو باور کن وقتی
میخواد  احساسو از نو بنویسه


من ابرم تو بارون این لحظه نابه
این لحظه مخصوص ماه و مهتابه

بیدارم یا اینکه میبینم خوابه
کی نیلوفر سهم قلب مردابه


اینجا قلب ادمها بی فانوسه
رویاشون رویا نیست عین کابوسه


اینجا چشمامون تو گریه میپوسه
من جایی میخوام با تو قد یه بوسه


ما دستامون با هم دنیا میسازه
بی سقفو بی دیوارو بی دروازه


ما با هم هستیمو با هم میمیریم
بپر با من بپر وقت پروازه

پیچک

+ نوشته شده در یک شنبه 14 فروردين 1390برچسب:,ساعت 2:50 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |

هر که با خداست

 

هرکه با خداست...

هرکه با خداست دلش هم با اوست...

هرکه دلش با خداست پس عشقش هم اوست...

هرکه با خداست رنجی ندارد...

هرکه با خداست غصه ای ندارد...

در دلش غوغاست...

در دلش شادی هست و بس

هرکه با خداست انگار دوستی دارد با وفا...

هرکه با خداست انگار بی خیال از دنیاست..

در دنیایی که انگار در آن تنهاست

غریب است در این دنیای بی رحم

هر که با خداست غریب است در این دنیا...

همه کس با خداست

.

.

.

افسوس که من نیستم با خدا

هرکه نیست با خدا مثل من تنهاست...

مثل من تنهاست...

مثل من...

آخرین تنها

پیچک

+ نوشته شده در جمعه 12 فروردين 1390برچسب:,ساعت 4:33 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |

زندگی

پیچک

+ نوشته شده در جمعه 12 فروردين 1390برچسب:,ساعت 12:9 قبل از ظهر توسط آخرین تنها |

دروغه عاشقی

کارت پستال های عاشقانه (5)

 

کارت پستال های عاشقانه (5)

 

کارت پستال های عاشقانه (5)

 

کارت پستال های عاشقانه (5)

 

کارت پستال های عاشقانه (5)

 

کارت پستال های عاشقانه (5)

کارت پستال های عاشقانه (5)

 

کارت پستال های عاشقانه (5)

 

 

 

 

 

پیچک

+ نوشته شده در پنج شنبه 11 فروردين 1390برچسب:,ساعت 10:54 بعد از ظهر توسط آخرین تنها |